نکاتی که در 50 سالگی درک خواهیم کرد
مت کراسمن، روانشناس آمریکایی می نویسد: من این ماه وارد 50 سالگی خواهم شد و دهه ششم عمر خود را شروع خواهم کرد. آیا این اتفاق دقیقاً مانند هر تولد دیگری است، اصلا اینطور نیست چون تا الان نیم قرن زندگی کرده ام.
عمر به مانند آب در گذر است
همه می خواهند بدانند که آیا 50 سالگی احساس متفاوتی دارد یا خیر. از نظر فیزیکی خیر از نظر ذهنی بله، این عدد بزرگی است و افکار بزرگی به سراغم می آید. تا حالا با زندگیم چیکار کردم؟ آیا من زندگی سالمی داشته ام؟ با بقیه عمرم چه کنم؟
- مبارزه با حسرت در دهه 50 سالگی خود . می دانم که این اتلاف وقت است که به گذشته نگاه کنم و افسوس بخورم که ای کاش این کار را نمی کردم. اما گاهی اوقات نمی تواند کار کند. و این افکار به سراغ شما خواهد آمد. در بهترین روزهایم سعی می کنم به جای آن پشیمان نشدن و پشیمانی را تمرین کنم. سعی می کنم خودم را تصور کنم و به این فکر کنم که توانستم چه نوع زندگی بسازم؟ این زندگی است که من خواهم داشت. در بیست سالگی هیچ کاری نکردم تا سی سالگی ام را بسازم. من در سی سالگی بهتر بودم و در چهل سالگی بهتر شدم. و اکنون 50 ساله هستم که دارم می سازم و خودم را برای دهه های 60، 70، 80، 90 و 100 آماده می کنم. در حال حاضر سعی می کنم شخصیتی بسازم که بعداً از خودم برای ساختن چنین شخصیتی تشکر کنم.
- اکنون که در 50 سالگی خود هستم ، بیشتر از قبل می دانم، اما اکنون متوجه شده ام که چیزهای زیادی وجود دارد که هنوز نمی دانم. هر چه سوالات بیشتری می پرسم، بیشتر متوجه می شوم که سؤالات بیشتری برای پرسیدن وجود دارد که حتی هنوز نمی دانم.
- یک نکته مهم: همه فکر نمی کنند ما درست می گوییم.
- تجربه بزرگترین دوست من است. در این سن هیچ وقت برای شادی های کوچک سرم را به باد نمی دهم. این استعاره ای از شور و شوق جوانی است که برای لحظات شاد چشمان خود را بر روی تمام عواقب ممکن می بندد. اما ابتدا به عواقب آن فکر می کنم و سپس به اجرای عمل.
- زندگی اگر آسان بود مضحک و کسل کننده بود.
- وقتی میمیرم و به پیشگاه خدا میروم، میخواهم پاسخ مناسبی به این سوال داشته باشم که با این بدن چه کردی؟
- دلم می خواهد وقتی روحم را به خدا می گردانم روحم سرشار از شادی و آرامش باشد. تا آن آرامش و شادی از لیوان من جاری شود. مثل کیسه یخ آب شده روی قیفش.
- میلیون ها چیز وجود دارد که آرزو می کردم در جوانی می دانستم. شماره 1 ممکن است این باشد که بعد از هر سختی، آسان است. و دنبال کردن چیزهای سخت شادی می آورد. و شماره 26 خوردن بیشتر میگو و میوه است.
- اگر به من بگویید برای انجام کاری آماده نیستم، به شما می گویم به هر حال آن را انجام دهید، زیرا اگر منتظر بمانید تا کاری را انجام دهید، هرگز آن را انجام نمی دهید.
- بیشتر عمرم را صرف تعقیب آسان و اجتناب از سختی کردم. این.
- من این را یک واقعیت می دانم: موفقیت در یک شغل باعث ایجاد اعتماد به نفس می شود و کار بعدی را بهتر انجام می دهد.
- هرگز تسلیم نشو شعار زندگیت باشد.
- من به جاه طلبی خود افتخار می کنم زیرا می تواند خطرناک باشد. اگر بنده ای به دنبال دل من رفت، مرا به جاهایی می رساند که پشیمان می شوم. اما می توانم این را بگویم: بحران میانسالی من تا حد امکان جاه طلبانه است. من می خواهم نسخه بهتر و بهتری از خودم باشم.
- من چیزهای زیباتر و بهتر نمی خواهم. در این سن من به این چرخه باطل و بی پایان پایان داده ام. اینکه همسایه ام چیزهای بهتر و زیباتری از من دارد و من آرزو دارم. چون الان می دانم که فرسوده می شوند، می شکنند، خراب می شوند.
- از معاشرت با دوستانم لذت می برم. یکی از دلایلش این است که مثل من فکر نمی کنند. و چارچوب ذهنی و تفکر آنها شبیه من نیست.
- وقتی در تعامل با دوستانم به ویژگی مناسب سنم حسادت می کنم، دفعه بعد سعی می کنم آن ویژگی را در خودم پرورش دهم.
- یا همیشه سعی می کنم آن ویژگی را بهتر از دوستانم داشته باشم. یا اگر با شرایط بدنی من تناسب نداشته باشد به کمترین میزان راضی خواهم بود. و سعی می کنم به عادت مضر تبدیل نشوم.
- اگر مراقب عادت های بد نباشید در مدت کوتاهی عواقب آن را خواهید دید.
- رفتن و رانندگی به مکان هایی که قبلا هرگز نرفته اید، شهرهای کوچک حومه شهر می تواند بسیار سرگرم کننده و جذاب باشد. غذای آنها را بیشتر امتحان کنید.
- یا بهتر است بگوییم، رفتن به کشورهایی که هرگز نرفته اید و سلیقه آنها را تجربه کرده اید.
- هرکس به شما بگوید سن یک عدد است یا جوان است یا دروغ می گوید. یا آنقدر پیر شده که سنش را فراموش کرده است.
- یک جفت صندل و جوراب هرگز جذاب به نظر نمی رسند، نه برای مدل موهای شما، نه برای استایل کلی شما. در این سن، دیگر برای شما مهم نیست یا کمتر اهمیت دارد. سن و سال بهانه ای برای پوشیدن صندل و جوراب نیست، اما اگر صندل و جوراب می پوشید قطعا به دلیل سن شماست.
- چون اهمیت ندادن به زیبایی شناسی به این معناست که واقعاً خودتان هستید، برایتان مهم نیست دنیا چه فکری می کند، تسلیم میل به تغییر سبک و فرهنگ نمی شوید، همسرتان آن را جذاب نمی داند.
- در این سن باید همه چیز را متعادل نگه دارید، جز عشق، سخاوت و خنده.
- حفظ یک کیک متعادل در وعده صبحانه را تمرین کنید.
- شما کارهای بهتری در زندگی خود دارید تا یاد بگیرید که چگونه ورق های نصب شده را تا کنید.
- با والدین خود تماس بگیرید (یا ملاقات کنید). نه به این دلیل که یک روز شما را ترک خواهند کرد و آرزو می کنید که ای کاش زمان بیشتری را با آنها می گذراندید. نه به خاطر این با آنها تماس بگیرید زیرا آنها والدین شما هستند و می خواهند صدای شما را بشنوند. آنها می خواهند در مورد سلامتی شما بدانند. صبر کن به مادرم زنگ بزنم.
- تا جایی که می توانید ورزش های فضای باز انجام دهید و عرق کنید. حداقل یک بار در هفته.
- چیزی به عنوان تعادل بین کار و زندگی وجود ندارد. فقط زندگی وجود دارد، که کار جزئی از آن است.
- هیچ کس در زندگی خود به گذشته نگاه نمی کند که بگوید، ای کاش بیشتر کار می کردم. باهوش تر یا موثرتر باشید. اما نه بیشتر.
- کلمات چالش برانگیز را با آغوش باز بپذیرید. قطعا قوی تر میشی
- قرار نیست در این سن بزرگتر، سریعتر، قوی تر، انعطاف پذیرتر شویم. در واقع هر چقدر در آن زمینه ها توانایی دارم، حتی مهارت تایپ، این توانایی ها در حال کاهش است. اما میتوانیم مهربانتر، همدلتر و کمککنندهتر باشیم.
- انتقاد پذیرتر باشید.
- از آن دسته افرادی باشید که دیگران از انتقاد شدن با آنها احساس راحتی می کنند. بالاخره یکی از شما خواهد گفت: « شما هم ؟!؟ » « فکر میکردم من تنها هستم ! » و آنجاست که جادوی رابطه اتفاق میافتد.
رسیدن به ایام پیری و 50 سالگی
- من عاشق آهنگ "Time Stand Still" از Rush هستم. ترانه سرا افسوس می خورد که زمان به سرعت می گذرد و نمی تواند از آنچه در زندگی مهم است لذت ببرد. خطی که اکنون بیش از هر زمان دیگری به من می چسبد این است که "این لحظه را کمی بیشتر نگه دارم." می خواهم زندگی ام پر از لحظاتی باشد که ارزش انجماد را داشته باشند. سی. اس. لوئیس آن لحظات را شادی آور و زودگذر نامید که نشان می دهد بیش از آنچه حواس پنج گانه ما به ما می گویند در جهان اتفاق می افتد.
- معمولا این لحظات زیبا برای همه زیاد اتفاق نمی افتد، اما همه حتی در سخت ترین شرایط هم این لحظات را خواهند داشت. سعی کنید از این لحظات نهایت استفاده را ببرید.
- این جهانی است. همه دوست دارند زندگیشان پر از لحظات معنادار، انجماد، تجربیات متعالی باشد. دیگران ممکن است آن لحظات را از طریق هنر یا موسیقی یا غذا یا حیوانات ببینند. این لحظه برای من یک ماجراجویی وسیله نقلیه است. وقتی قلبم تندتر میزند، بدنم عرق میکند و ذهنم به آنچه درگیر آن هستم فکر میکند، احساس میکنم زندهتر هستم.
- اکنون تفاوت ها را احساس می کنم، در مورد کاهش سرعت و ماجراجویی صحبت می کنم تا واضح تر شود. اگر دو نفره پیاده روی، دوچرخه سواری، قایق سواری، دویدن یا پیاده روی داشته باشم، هرگز سرعتم را به بیش از 25 کیلومتر در ساعت نخواهم رساند و سعی می کنم از فضای زیبای اطرافم بیشتر لذت ببرم. یا از این فضای زیبا برای گفتگو استفاده می کنم.
- من گاهی نگران هستم که ماجراجویی در واقع از دردسر فرار کند. به بهانه زندگی پرنشاط به جنگل می روم و از مشکلاتم فرار می کنم. ممکن است خودم را گول بزنم، اما ترجیح می دهم فکر کنم، دارم برای هر مشکلی در زندگی ام آماده می شوم. حداقل من این طور فکر می کنم.
- کار کمتر، خواب بیشتر و سرگرمی بیشتر.
- مراقب ماسک های تقلبی باشید. در نهایت سردرگم خواهید شد که کدام یک را در چه فضایی بپوشید. سعی کنید آنها را در خانه رها کنید.
- هشت سال پیش به این نتیجه رسیدم که باید لجباز باشم. وقتی زندگی سخت شد ترسیدم و مثل یک توپ کوچک از ترس اینکه دنیا بعد از آن چه برایم بیاورد دور خودم جمع شدم. باید استقامتم را افزایش می دادم. یکی از راه هایی که من این کار را انجام داده ام این است که دائماً تا لبه منطقه راحتی خود راه بروم، نفس عمیقی بکشم و چند قدم دیگر بردارم. همانطور که دوستانم این کار را به من آموختند، سعی می کنم آن را به دیگران - به ویژه فرزندانم - منتقل کنم.
- خبرنگار بودن نعمت بزرگی در زندگی من بوده است. من پول می گیرم که از مردم درباره زندگی شان سؤال بپرسم، به پاسخ هایشان گوش دهم و سپس داستان بنویسم. مهمترین مهارت - چیزی که همه ما بدون استثنا به آن نیاز داریم - گوش دادن است.
- هرگز از درخواست کمک نترسید.
- از کسی که به مراقبت و حمایت شما نیاز دارد مراقبت کنید.
- زمانی که نیاز به مراقبت و راهنمایی دارید، اجازه دهید کسی از شما مراقبت کند.