خودساخته | چگونه پولدار شویم را با دکتر کاویانی تجربه کنید

خودساخته | چگونه پولدار شویم را با دکتر کاویانی تجربه کنید

مت کراسمن، روانشناس آمریکایی می نویسد: من این ماه وارد 50 سالگی خواهم شد و دهه ششم عمر خود را شروع خواهم کرد. آیا این اتفاق دقیقاً مانند هر تولد دیگری است، اصلا اینطور نیست چون تا الان نیم قرن زندگی کرده ام.

عمر به مانند آب در گذر است

عمر به مانند آب در گذر است

 

همه می خواهند بدانند که آیا 50 سالگی احساس متفاوتی دارد یا خیر. از نظر فیزیکی خیر از نظر ذهنی بله، این عدد بزرگی است و افکار بزرگی به سراغم می آید. تا حالا با زندگیم چیکار کردم؟ آیا من زندگی سالمی داشته ام؟ با بقیه عمرم چه کنم؟

  1. مبارزه با حسرت در دهه 50 سالگی خود . می دانم که این اتلاف وقت است که به گذشته نگاه کنم و افسوس بخورم که ای کاش این کار را نمی کردم. اما گاهی اوقات نمی تواند کار کند. و این افکار به سراغ شما خواهد آمد. در بهترین روزهایم سعی می کنم به جای آن پشیمان نشدن و پشیمانی را تمرین کنم. سعی می کنم خودم را تصور کنم و به این فکر کنم که توانستم چه نوع زندگی بسازم؟ این زندگی است که من خواهم داشت. در بیست سالگی هیچ کاری نکردم تا سی سالگی ام را بسازم. من در سی سالگی بهتر بودم و در چهل سالگی بهتر شدم. و اکنون 50 ساله هستم که دارم می سازم و خودم را برای دهه های 60، 70، 80، 90 و 100 آماده می کنم. در حال حاضر سعی می کنم شخصیتی بسازم که بعداً از خودم برای ساختن چنین شخصیتی تشکر کنم.
  2. اکنون که در 50 سالگی خود هستم ،  بیشتر از قبل می دانم، اما اکنون متوجه شده ام که چیزهای زیادی وجود دارد که هنوز نمی دانم. هر چه سوالات بیشتری می پرسم، بیشتر متوجه می شوم که سؤالات بیشتری برای پرسیدن وجود دارد که حتی هنوز نمی دانم.
  3. یک نکته مهم: همه فکر نمی کنند ما درست می گوییم.
  4. تجربه بزرگترین دوست من است. در این سن هیچ وقت برای شادی های کوچک سرم را به باد نمی دهم. این استعاره ای از شور و شوق جوانی است که برای لحظات شاد چشمان خود را بر روی تمام عواقب ممکن می بندد. اما ابتدا به عواقب آن فکر می کنم و سپس به اجرای عمل.
  5. زندگی اگر آسان بود مضحک و کسل کننده بود.
  6. وقتی میمیرم و به پیشگاه خدا میروم، میخواهم پاسخ مناسبی به این سوال داشته باشم که با این بدن چه کردی؟
  7. دلم می خواهد وقتی روحم را به خدا می گردانم روحم سرشار از شادی و آرامش باشد. تا آن آرامش و شادی از لیوان من جاری شود. مثل کیسه یخ آب شده روی قیفش.
  8. میلیون ها چیز وجود دارد که آرزو می کردم در جوانی می دانستم. شماره 1 ممکن است این باشد که بعد از هر سختی، آسان است. و دنبال کردن چیزهای سخت شادی می آورد. و شماره 26 خوردن بیشتر میگو و میوه است.
  9. اگر به من بگویید برای انجام کاری آماده نیستم، به شما می گویم به هر حال آن را انجام دهید، زیرا اگر منتظر بمانید تا کاری را انجام دهید، هرگز آن را انجام نمی دهید.
  10. بیشتر عمرم را صرف تعقیب آسان و اجتناب از سختی کردم. این.
  11. من این را یک واقعیت می دانم: موفقیت در یک شغل باعث ایجاد اعتماد به نفس می شود و کار بعدی را بهتر انجام می دهد.
  12. هرگز تسلیم نشو شعار زندگیت باشد.
  13. من به جاه طلبی خود افتخار می کنم زیرا می تواند خطرناک باشد. اگر بنده ای به دنبال دل من رفت، مرا به جاهایی می رساند که پشیمان می شوم. اما می توانم این را بگویم: بحران میانسالی من تا حد امکان جاه طلبانه است. من می خواهم نسخه بهتر و بهتری از خودم باشم.
  14. من چیزهای زیباتر و بهتر نمی خواهم. در این سن من به این چرخه باطل و بی پایان پایان داده ام. اینکه همسایه ام چیزهای بهتر و زیباتری از من دارد و من آرزو دارم. چون الان می دانم که فرسوده می شوند، می شکنند، خراب می شوند.
  15. از معاشرت با دوستانم لذت می برم. یکی از دلایلش این است که مثل من فکر نمی کنند. و چارچوب ذهنی و تفکر آنها شبیه من نیست.
  16. وقتی در تعامل با دوستانم به ویژگی مناسب سنم حسادت می کنم، دفعه بعد سعی می کنم آن ویژگی را در خودم پرورش دهم.
  17. یا همیشه سعی می کنم آن ویژگی را بهتر از دوستانم داشته باشم. یا اگر با شرایط بدنی من تناسب نداشته باشد به کمترین میزان راضی خواهم بود. و سعی می کنم به عادت مضر تبدیل نشوم.
  18. اگر مراقب عادت های بد نباشید در مدت کوتاهی عواقب آن را خواهید دید.
  19. رفتن و رانندگی به مکان هایی که قبلا هرگز نرفته اید، شهرهای کوچک حومه شهر می تواند بسیار سرگرم کننده و جذاب باشد. غذای آنها را بیشتر امتحان کنید.
  20. یا بهتر است بگوییم، رفتن به کشورهایی که هرگز نرفته اید و سلیقه آنها را تجربه کرده اید.
  21. هرکس به شما بگوید سن یک عدد است یا جوان است یا دروغ می گوید. یا آنقدر پیر شده که سنش را فراموش کرده است.
  22. یک جفت صندل و جوراب هرگز جذاب به نظر نمی رسند، نه برای مدل موهای شما، نه برای استایل کلی شما. در این سن، دیگر برای شما مهم نیست یا کمتر اهمیت دارد. سن و سال بهانه ای برای پوشیدن صندل و جوراب نیست، اما اگر صندل و جوراب می پوشید قطعا به دلیل سن شماست.
  23. چون اهمیت ندادن به زیبایی شناسی به این معناست که واقعاً خودتان هستید، برایتان مهم نیست دنیا چه فکری می کند، تسلیم میل به تغییر سبک و فرهنگ نمی شوید، همسرتان آن را جذاب نمی داند.
  24. در این سن باید همه چیز را متعادل نگه دارید، جز عشق، سخاوت و خنده.
  25. حفظ یک کیک متعادل در وعده صبحانه را تمرین کنید.
  26. شما کارهای بهتری در زندگی خود دارید تا یاد بگیرید که چگونه ورق های نصب شده را تا کنید.
  27. با والدین خود تماس بگیرید (یا ملاقات کنید). نه به این دلیل که یک روز شما را ترک خواهند کرد و آرزو می کنید که ای کاش زمان بیشتری را با آنها می گذراندید. نه به خاطر این با آنها تماس بگیرید زیرا آنها والدین شما هستند و می خواهند صدای شما را بشنوند. آنها می خواهند در مورد سلامتی شما بدانند. صبر کن به مادرم زنگ بزنم.
  1. تا جایی که می توانید ورزش های فضای باز انجام دهید و عرق کنید. حداقل یک بار در هفته.
  2. چیزی به عنوان تعادل بین کار و زندگی وجود ندارد. فقط زندگی وجود دارد، که کار جزئی از آن است.
  3. هیچ کس در زندگی خود به گذشته نگاه نمی کند که بگوید، ای کاش بیشتر کار می کردم. باهوش تر یا موثرتر باشید. اما نه بیشتر.
  4.  کلمات چالش برانگیز را با آغوش باز بپذیرید. قطعا قوی تر میشی
  5. قرار نیست در این سن بزرگتر، سریعتر، قوی تر، انعطاف پذیرتر شویم. در واقع هر چقدر در آن زمینه ها توانایی دارم، حتی مهارت تایپ، این توانایی ها در حال کاهش است. اما می‌توانیم مهربان‌تر، همدل‌تر و کمک‌کننده‌تر باشیم.
  6.  انتقاد پذیرتر باشید.
  7. از آن دسته افرادی باشید که دیگران از انتقاد شدن با آنها احساس راحتی می کنند. بالاخره یکی از شما خواهد گفت: « شما هم ؟!؟ » « فکر می‌کردم من تنها هستم ! » و آنجاست که جادوی رابطه اتفاق می‌افتد.

عمر به مانند آب در گذر است

رسیدن به ایام پیری و 50 سالگی

 

  1. من عاشق آهنگ "Time Stand Still" از Rush هستم. ترانه سرا افسوس می خورد که زمان به سرعت می گذرد و نمی تواند از آنچه در زندگی مهم است لذت ببرد. خطی که اکنون بیش از هر زمان دیگری به من می چسبد این است که "این لحظه را کمی بیشتر نگه دارم." می خواهم زندگی ام پر از لحظاتی باشد که ارزش انجماد را داشته باشند. سی. اس. لوئیس آن لحظات را شادی آور و زودگذر نامید که نشان می دهد بیش از آنچه حواس پنج گانه ما به ما می گویند در جهان اتفاق می افتد.
  2. معمولا این لحظات زیبا برای همه زیاد اتفاق نمی افتد، اما همه حتی در سخت ترین شرایط هم این لحظات را خواهند داشت. سعی کنید از این لحظات نهایت استفاده را ببرید.
  3. این جهانی است. همه دوست دارند زندگی‌شان پر از لحظات معنادار، انجماد، تجربیات متعالی باشد. دیگران ممکن است آن لحظات را از طریق هنر یا موسیقی یا غذا یا حیوانات ببینند. این لحظه برای من یک ماجراجویی وسیله نقلیه است. وقتی قلبم تندتر می‌زند، بدنم عرق می‌کند و ذهنم به آنچه درگیر آن هستم فکر می‌کند، احساس می‌کنم زنده‌تر هستم.
  4. اکنون تفاوت ها را احساس می کنم، در مورد کاهش سرعت و ماجراجویی صحبت می کنم تا واضح تر شود. اگر دو نفره پیاده روی، دوچرخه سواری، قایق سواری، دویدن یا پیاده روی داشته باشم، هرگز سرعتم را به بیش از 25 کیلومتر در ساعت نخواهم رساند و سعی می کنم از فضای زیبای اطرافم بیشتر لذت ببرم. یا از این فضای زیبا برای گفتگو استفاده می کنم.
  5. من گاهی نگران هستم که ماجراجویی در واقع از دردسر فرار کند. به بهانه زندگی پرنشاط به جنگل می روم و از مشکلاتم فرار می کنم. ممکن است خودم را گول بزنم، اما ترجیح می دهم فکر کنم، دارم برای هر مشکلی در زندگی ام آماده می شوم. حداقل من این طور فکر می کنم.
  6. کار کمتر، خواب بیشتر و سرگرمی بیشتر.
  7. مراقب ماسک های تقلبی باشید. در نهایت سردرگم خواهید شد که کدام یک را در چه فضایی بپوشید. سعی کنید آنها را در خانه رها کنید.
  8. هشت سال پیش به این نتیجه رسیدم که باید لجباز باشم. وقتی زندگی سخت شد ترسیدم و مثل یک توپ کوچک از ترس اینکه دنیا بعد از آن چه برایم بیاورد دور خودم جمع شدم. باید استقامتم را افزایش می دادم. یکی از راه هایی که من این کار را انجام داده ام این است که دائماً تا لبه منطقه راحتی خود راه بروم، نفس عمیقی بکشم و چند قدم دیگر بردارم. همانطور که دوستانم این کار را به من آموختند، سعی می کنم آن را به دیگران - به ویژه فرزندانم - منتقل کنم.
  9. خبرنگار بودن نعمت بزرگی در زندگی من بوده است. من پول می گیرم که از مردم درباره زندگی شان سؤال بپرسم، به پاسخ هایشان گوش دهم و سپس داستان بنویسم. مهمترین مهارت - چیزی که همه ما بدون استثنا به آن نیاز داریم - گوش دادن است.
  10. هرگز از درخواست کمک نترسید.
  11. ​​از کسی که به مراقبت و حمایت شما نیاز دارد مراقبت کنید.
  12. زمانی که نیاز به مراقبت و راهنمایی دارید، اجازه دهید کسی از شما مراقبت کند.

در جامعه شبکه‌ای امروزی، ما در معرض خطری به نام قربانی اطلاعات بیش از حد شدن هستیم. درون نگری و تأمل به گنج های کمیابی تبدیل شده اند، زیرا مقاومت در برابر نجواهای وسوسه کننده “فقط این را تمام کن” یا ” فقط آن را پیدا کن” اغلب بسیار سخت است. اما باید دانست که سخت‌تر کار کردن لزوماً هوشمندانه‌تر کار کردن نیست. در واقع سستی و کنار گذاشتن دوره‌های منظم “هیچ کاری نکردن” ممکن است بهترین کاری باشد که می‌توانیم برای ایجاد حالت‌های ذهنی انجام دهیم که تخیل ما را پرورش داده و سلامت روان ما را بهبود می‌بخشد. ما به بررسی فواید دست از کار کشیدن می پردازیم، با ما همراه باشید.

 

هنر هیچ کاری نکردن

هنر هیچ کاری نکردن و دست از کار کشیدن

 

مشغله های بی هدف در مقابل افکار مولد

زندگی انسان با مشغله هایش تعریف شده است. در ایستگاه مترو، در کافه ها، و یا در خیابان به اطراف خود نگاه کنید، مردم به گوشی موبایل یا تبلت خود چسبیده‌اند.

انجام ندادن هیچ کاری هرگز واقعا قابل قبول نبوده است. ما این موضوع را با بی مسئولیتی مرتبط می کنیم و فکر می کنیم با رعایت این مسئله زندگی خود را تلف می کنیم. بسیاری از ما اگر کاری برای انجام دادن نداشته باشیم احساس گناه می کنیم. از سوی دیگر، زمانی که احساس می کنیم واقعاً مشغول هستیم، دچار وسوسه می شویم. نتیجه این وسوسه ها بروز رفتارهای حواس‌پرت کننده ای مانند چک کردن مداوم ایمیل‌ها و یا اینستاگرام است. این کارها مغز را تحریک می‌کند تا دوپامین را وارد جریان خون کند و این هورمون ما را بی اختیار می‌کند که می‌تواند توقف را بسیار سخت‌تر کند.

خطر این اتفاق این است که ما ممکن است ارتباطات خود را نه فقط با یکدیگر بلکه با خودمان هم از دست بدهیم. اگر به خود اجازه ندهیم دوره‌هایی از تفکر آزادانه و بدون وقفه داشته باشیم، رشد شخصی، بینش و خلاقیت ما ضعیف خواهد شد. گاهی انجام هیچ کاری با کسالت کاملاً در هم تنیده می شوند. در حالی که بسیاری از ما در بسیاری از موارد تحمل آن را دشوار می دانیم، کسالت می تواند مقدمه ای برای اتفاقی مهم باشد. می تواند تخیل و خلاقیت ما را تحریک کند. به یک معنا، کسالت را می توان به عنوان یک فضای محدود و منبعی حیاتی که ما را به جستجوی نا شناخته ها سوق می دهد، در نظر گرفت.

با این حال در عصر سایبری، جایی که ما مجموعه‌ای تقریباً نامحدود از سرگرمی‌ها و حواس‌پرتی را در اختیار داریم، یافتن خودمان در وضعیت پرمشغله دائمی آسان تر  از مواقعی است که هیچ کاری انجام نمی دهیم. فعالیت های دیوانه کننده ما در فضای مجازی (دنیایی چند وظیفه ای و بیش فعال) به ما کمک می کند تا خودمان را فریب دهیم که فردی سازنده هستیم. اما واقعیت این است که رسانه های اجتماعی بسیار واکنشی و در عین حال واهی هستند. این فضاها خلاقیت را منقبض کرده و می توانند بر سلامت روان تأثیر بگذارند. اگر ندانیم که چگونه تعادل بین عمل و تأمل را برقرار کنیم، ممکن است قربانی فرسودگی روانی شویم.

 

مشغوله های محیط کار

متأسفانه در فضاهای کسب و کار کنونی، معتادان به کار به شدت تشویق، حمایت و حتی پاداش داده می‌شوند. مقابله با این فرهنگ بسیار دشوار است زیرا چنین رفتاری برای سود آوری سازمان ها مفید است. این نگرش در مدیران وجود دارد که: “من به آن شخص دستمزد خوبی می دهم، پس چرا پشت میز خود کار نمی‌کند؟”

اما لزوماً رابطه ای بین سخت کوشی و هوشمندانه کار کردن وجود ندارد. در واقع یک محیط معتاد به کار ممکن است به مشکلات جدی سلامت شخصی و روانی از جمله روحیه پایین، افسردگی، سوء مصرف مواد، آزار و اذیت در محل کار، از هم گسیختگی روابط و غیبت های بیش از حد ​​کمک کند. مؤثرترین مدیران اجرایی کسانی هستند که هم می توانند عمل کنند و هم فکر کنند، به این معنی که خود را از اجبار مشغول بودن رها کنند.

 

پرورش ایده ها از طریق تفکر ناخودآگاه

انجام هیچ کاری ( دست از کار کشیدن ) یا نداشتن کاری برای انجام دادن، فرصت های ارزشمندی برای تحریک فرآیندهای فکری ناخودآگاه است. تفکر ناخودآگاه با انجام ناخودآگاه جستجو در پایگاه داده گسترده دانش ما در یکپارچه سازی و تداعی اطلاعات برتری دارد. در این ناحیه از ذهن، ما کمتر توسط تداعی‌های مرسوم محدود می‌شویم و بیشتر از زمانی که آگاهانه بر حل مسئله تمرکز می‌کنیم، ایده‌های جدیدی تولید می‌کنیم.

نتیجه این فرآیندها ممکن است همیشه بلافاصله وارد خودآگاه ما نشده و ممکن است برای نتیجه دادن به زمان نیاز داشته باشند. پیشنهادی که در اینجا وجود دارد این است که در کنار اینکه استراحت فکری از طریق هیچ کاری نکردن بهترین کار برای سلامت روان ما است، انجام هیچ کاری ممکن است بهترین راه برای حل مسائل پیچیده نیز باشد.

یک فرد مشکل گشا، پس از رها کردن کار یا بهتر می توان گفت دست از کار کشیدن از کار خود به صورت آگاهانه، به طور ناخودآگاه روی یک مشکل کار می کند. راه‌حل‌های خلاقانه را می‌توان با کار متناوب بر روی مشکل در حین انجام فعالیت‌های روزمره مانند پیاده‌روی، رانندگی، مطالعه یا بازی با کودکان یافت.

مزایای تنظیم و تمرکز بر روی زمان حال در حال کسب محبوبیت بیشتر در دنیای شرکت ها بوده و بسیاری از مدیران اکنون به مدیتیشن روی آورده اند تا به تصمیم گیری و حل مشکل خود کمک کنند. اگر یک مدیر اجرایی به مدت نه ساعت به صورت دیوانه وار کار کند و در پایان در یک جلسه تمرکز حواس شرکت کند، قطعا می تواند تمرکز خود را باز یابد. زمان ایده آل این کار باید در طول روز در نظر گرفته شود. قدم زدن در بیرون یا زمانی که پاهای خود را روی میز می گذرانید، می تواند مفیدتر از کار کردن در زمان استراحت ناهار باشد.

جورجیو وازاری، نقاش ایتالیایی، این نکات را به خوبی خلاصه کرده و می گوید: “افراد نابغه گاهی اوقات زمانی بیشترین دستاورد را دارند که کمترین کار را انجام می‌دهند”.

نمونه‌های معروف بسیاری از ایده‌های درخشانی وجود دارد که از ناکجا آباد به سراغ مردم آمده است، از ارشمیدس در حمام گرفته تا نیوتن در باغ لینکلن ‌شایر و پل مک‌ کارتنی که یک روز صبح با ساختن آهنگ “دیروز” در خواب از خواب بیدار شد. .

 

تشخیص نیاز به کار هوشمندانه

غالب زمان‌هایی که ما در آنها بیش از حد سخت و نه هوشمندانه کار می کنیم، زمانی است که خود را در مکانی می یابیم که همیشه کارهای بیشتری برای انجام دادن وجود دارد. ما خود را گول می زنیم که اگر فقط یک کار دیگر را انجام دهیم، می توانیم آرامش داشته باشیم. این فکر کاملا واهی است زیرا با این کار یا لیست کارهای ما طولانی تر می شود یا احساس می کنیم که نمی توانیم کارها را کمی بهتر انجام دهیم. اگر در این طرز فکر گیر کردیم، وقت آن است که از تردمیل خارج شویم و کمی استراحت کنیم. با کمال تعجب، اغلب پس از یک دوره قطع ارتباط، مشکل کاملاً متفاوت به نظر می رسد و ممکن است دریابیم که پاسخ در تمام مدت همین جا بوده و به صورت ما خیره شده است.

 

تفکر و تخیل هنگام رهایی از بند کارهای روزانهتفکر و تخیل هنگام رهایی از بند کارهای روزانه و دست از کار کشیدن

 

چند توصیه برای تقویت توانایی هیچ کاری نکردن 

ابتدا باید گفت که هیچ کاری نکردن سخت است پس روزانه باید ۱۰ دقیقه برای آن تمرین کنیم. برای این کار باید در محلی که رادیو، تلویزیون و موبایلتان خاموش باشد، در حالتی آسوده نشسته و به جریان تنفسی (دم وبازدم) خود توجه کرد. به این صورت که که باید گوشه ای آرام نشسته، چشم هایتان را ببندید و نفس آرام بکشید. نکته مهم و کلیدی اینجاست که باید حواس خود را به جریان هوا معطوف کرده و جریان هوا را دنبال کنید.

دوم اینکه حداقل هفته ای یکبار در پارک یا خیابان ها قدم بزنید و اجازه بدهید که مسیر شما را هدایت کند. این تمرین را در کوچه پس کوچه های محله و شهرتان هم می توانید انجام دهید. مهم این است که مسیر را به خودش واگذارید نه آنکه خود شما انتخاب کنید. مقصد خاصی را دنبال نکنید. در گام سوم می توانید روی سطحی مثلا کف اتاق پلاستیکی پهن کنید و مقداری ماسه یا خاک تمیز روی آن بریزید. بعد با تکه چوب یا انگشت شروع به رسم اشکال و خطوط فی البداهه کنید. یا چند کتاب که طرح های خام برای رنگ آمیزی دارند و یک جعبه مداد رنگی بخرید و هر روز چند دقیقه به رنگ آمیزی بپردازید.

 

سخن آخر

 ما آن‌قدر فرصت و قدرت و انرژی نداریم که به همه چیز اهمیت بدهیم پس باید یاد بگیریم که خیلی چیزها را بشویم تا بتوانیم تمام فکر و ذهن و انتخاب‌ها و تصمیم‌های خود را، روی گزینه‌ محدود و مشخصی متمرکز نماییم. در این راستا می توان از هنر هیچ کاری نکردن که یکی از سخت ترین کارهاست استفاده کنیم. اصلاح سخت تر برای آن است که ما عادت کرده ایم همیشه کاری را انجام دهیم و خود را مشغول کنیم. این امر همان دلیل مهم همین استرس زیادی است که همه ما در زندگی تجربه می کنیم. ما هنر دست از کار کشیدن را فراموش کرده ایم.

ذهن رشد محور

idev · 01:34 1400/10/05

ذهنیت مبتنی بر رشد همیشه بخشی از طبیعت انسان بوده است که همه چیز را در اطراف خود مشاهده و درک کند. هر چیزی می تواند موضوعی برای تفسیر و یادگیری باشد. همانطور که ما این فرایند را پی می گیریم، طرز فکر ما دیکته می‌کند که چگونه در ردیابی این موقعیت ها عمل کنیم و چگونه یاد بگیریم و به آنها واکنش نشان دهیم.

 

ذهن رشد محور

ذهن رشد محور

 

به گفته کارول دوک، روانشناس دانشگاه استنفورد، که در مورد انگیزه های انسانی مطالعه می کند، افراد یا یک “ذهنیت متنی بررشد” یا یک “ذهنیت ثابت” دارند. با این تصور، او دهه‌ها را صرف تحقیق در مورد دستاوردها و موفقیت در سیستم آموزشی برای درک بیشتر این مفهوم کرد.

طبق مطالعات کارول دوک، ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه ما بر ما تأثیر می گذارد. قدرت چیزی مانند یک جمله ساده می تواند تأثیر قابل توجهی بر توانایی ما در بهبود شخصیت درونمان داشته باشد.

تحقیقات دوک نشان می دهد که در اساسی ترین باورهای ما قدرت وجود دارد. در هر صورت، خودآگاه یا ناخودآگاه ما به شدت بر نحوه تفکر در مورد آنچه می خواهیم و اینکه آیا در به دست آوردن آن موفق می شویم یا خیر، تأثیر می گذارد. این نکته می تواند ما را به سوی موفقیت سوق داده یا مانع از دستیابی به پتانسیل هایمان شود.

 

اصول داشتن ذهنیت مبتنی بر رشد

افرادی که بر این باورند که مهارت ها یا استعدادهایشان را می توان با سخت کوشی، ترسیم یک استراتژی خوب و پذیرش ورودی ها توسعه داد، ذهنیت رشد پذیر دارند. بر اساس مطالعات، فردی که دارای ذهنیت رشد است بیشتر از فردی با ذهنیت ثابت پیشرفت می کند. دلیل اصلی این است که این افراد نگرانی های کمتری در مورد تلاش برای باهوش به نظر رسیدن دارند و به همین دلیل، انرژی بیشتری را صرف یادگیری بهتر شدن می کنند. افرادی که ذهنیت ثابتی دارند معتقدند که ویژگی‌های آنها مانند استعداد و مهارت ثابت است. سطح استعداد و توانایی های طبیعی چیزی است که در لحظه تولد با آنها به وجود آمده است.

 

ذهنیت ثابت: دشمن موفقیت

یک ذهنیت ثابت بر این باور است که ویژگی های اساسی ویژگی های ثابتی هستند که می توانند به جای یادگیری آنچه که پیش روی آنها هستند، به نرسیدن به پتانسیل کامل خود منجر شوند. داشتن یک ذهنیت ثابت باعث می شود از تجربیات جدیدی که ممکن است در آنها احساس شکست کنید، اجتناب نمایید. در نتیجه، این امر از مهارت‌ها و رشد شخصیتی شما جلوگیری می‌کند، که متأسفانه موفقیت و شادی شما را خراب می‌کند.

به عنوان مثال، با گفتن اینکه شما در ریاضی خوب نیستید، این فکر بهانه ای برای اجتناب از یادگیری و تمرین ریاضی می شود. از منظر دیگر، یک طرز فکر ثابت مانع از شکست شما در کوتاه مدت می شود، اما روی رشد شما در بلندمدت تاثیر می گذارد زیرا مانع از افزایش توانایی شما برای یادگیری، رشد و کسب مهارت های جدید می شود. خوبی این موضوع این است که هیچ وقت برای تغییر ذهنیت دیر نیست. این فقط مربوط به دیدگاه افراد است.

 

موفقیت حاصل از داشتن ذهن رشد محور

 

 

چگونه ذهنیت رشد محور را در خود پرورش دهیم؟

ذهنیت‌ ما از طرز فکر و باور‌هایمان ناشی می‌شود. وقتی ما به این نتیجه برسیم که می‌توان برخی از نگرش‌های منفی را که عامل توقف ما هستند کنار بگذاریم، آنگاه می‌توانیم بگوییم ذهنیت رشد محور داریم. برای پرورش این ذهنیت روش‌های مختلفی وجود دارد که در ادامه به چند مورد نگاهی داریم:

 

پذیرفتن و یادگیری از شکست

توماس ادیسون در تلاش برای یافتن یک رشتۀ مناسب برای لامپ حبابی، نزدیک به هزار ماده را امتحان کرد و شکست خورد تا اینکه بالاخره ترکیب موردنظر را یافت. او هر شکست را درس می‌دانست؛ درسی که به او و همکارانش می‌آموخت چه ماده‌ای برای ساخت رشته لامپ مناسب نیست!

غریزه ما این طور است که شکست‌های گذشته را در پس ذهن خود دفن کنیم. اما این فرصت رشد را از ما می گیرد. پس با خود فکر کنید که از آخرین شکست بزرگ خود چه آموختید؟

 

به یادگیرنده‌ای مادام‌العمر تبدیل‌شدن

سانی که ذهنیت رشد دارند زندگی را مانند کلاس درس می‌بینند. آنها هیچ فرصتی را برای گسترش دانش خود از دست نمی‌دهند. تحقیقی نشان داده افراد موفق جزو مطالعه‌کنندگان همیشگی کتب آموزشی و روانشناسی موفقیت هستند. در واقع، ۸۵ درصد افراد موفق‌، در ماه، یک یا دو کتاب مطالعه می‌کنند. پژوهش دیگری نیز نشان داد ۳۰ درصد مدیران شرکت‌های بزرگ انگیزه بالای یادگیری را یکی از ویژگی‌های مهم کارمندان موفق می‌دانند. انگیزه و آمادگی برای شرکت‌کردن در دوره‌ها و کارگاه‌های آموزشی نشانه‌ای است بر اینکه شما تا چه حد ذهنیت رشد دارید.

 

چالش‌ پذیر بودن

کسی که خواستار پرورش ذهنیت رشد در خود است باید آماده رویارویی با سختی‌ها و چالش‌ها باشد. چالش‌های جدید فرصتی‌اند تا توانایی‌هایمان را بیازماییم و با غلبه بر آنها رشد کنیم. اگر مدت‌هاست احساس راحتی و یکنواختی می‌کنید، شاید وقتش رسیده که از دایره راحتی خود خارج شوید و دل به دریا بزنید.

 

فراتر از انتظارات کار کردن

هرکس درکی از توانایی‌های خود دارد، اما این درک ممکن است کمتر از چیزی باشد که واقعا هست. یکی از راه‌های پرورش نگرش رشد عمل‌کردن بیش از ظرفیتی است که تصورش را داریم.

در پژوهشی، به گروهی از دوچرخه‌سواران گفته شد تا جایی که می‌توانند مسافت ۴هزارمتری را سریع رکاب بزنند. در دور بعد، از آنها خواسته شد با یک همراه همین مسافت را رکاب بزنند. به شرکت‌کنندگان گفته نشد همراهِ آنها تندتر رکاب خواهد زد. وقتی دور دوم به اتمام رسید، معلوم شد شرکت‌کنندگان برای عقب‌نماندن، خیلی سریع‌تر از دور اول رکاب زده‌اند. آزمایش‌هایی مانند این نشان می‌دهند که بخشی از درک ما از توانایی‌هایمان به محدودبودن ذهنیت بستگی دارد.

 

از بازخوردها استقبال کردن

افرادی که ذهنیت رشد را در خود پرورش می‌دهند اعتماد به نفس کافی برای انتقاد و قضاوت دیگران را دارند و حتی خود به‌دنبال دریافت بازخورد و نقد دیگران‌اند. این انتقادها فرصتی‌اند برای بهترکردن یا به‌چالش‌کشیدن خود. در واقع این انتقادها انگیزه‌ای به ما می‌دهند تا بهتر عمل کنیم و از این طریق پاسخ آنها را بدهیم.

 

فقط شروع کرده و صبر و حوصله را تمرین کنید

گاهی اوقات وقت تلف کردن مطمئناً ایده خوبی نخواهد بود و تنها چیزی که نیاز دارید حرکت است. در ذهن خود  دومینوهای کاری را که می خواهید شروع کنید را تصور کنید و اولی را روی زمین بیاندازید. تونی رابینز اغلب می گوید که مردم می توانند در یک سال کمتر و در یک دهه بیشتر از آنچه تصور می کنند به موفقیت برسند. پس یک برنامه بلند مدت (مالی یا غیر مالی) ایجاد کنید، اما روی رشد روزانه بیشتر تمرکز کنید.

 

گوش کنید و قدردان باشید

اولین کلید برای برقراری ارتباط با مردم، گوش دادن به آنهاست. وقتی واقعاً بفهمید که آنها چه می گویند، می توانید ارزش های مورد نیاز برای رشد ذهنی را بدست آورید.. اگر قدردانی خود را از دیگران افزایش دهید، روحیه ارتباطی شما بدون شک تقویت خواهد شد.

 

سخن آخر

رشد فردی در همۀ زمینه‌های زندگی اثرگذار است. این مهم نگرش فرد نسبت به زندگی را تغییر دهد و فرصت‌های جدیدی را برای پیشرفت ایجاد می‌کند. رشد فردی می‌تواند به بهبود عاطفی و ذهنی و تبدیل شدن به یک فرد مثبت یاری رسان باشد. حتی می‌تواند به فرد کمک کند تا اشتباهات و عادت‌های منفی خود را ببینید و به سمت اصلاح و تغییر حرکت کند.

در دنیای امروز که به‌سرعت تغییر می‌کند، پرورش ذهنیت رشد برای عقب‌نماندن از تحولات و پیشرفت شغلی بسیار حیاتی است. مثلا کارگران و کارمندان مجبورند همیشه مهارت‌هایشان را ارتقا دهند تا با پیشرفت روش‌ها و دستگاه‌ها شغلشان را حفظ کنند؛ به‌خصوص که حالا فناوری هوش مصنوعی بسیاری از مشاغل را تهدید کرده است.